وقتی مرحوم حاتمی شروع به ساختن فیلم مادر کرد، خیلی کوچک بودم، آنقدر که نمیدانستم فیلم خوب یا اصلاً خود فیلم چیست و آقای علی حاتمی کیست.سالها بعد، وقتی اولین بار این فیلم را دیدم، بیش از هر چیز، به ایرانی بودنم افتخار کردم.
فیلم داستان آشنایی دارد. خانوادهای با پنج فرزند در شرایطی قرار میگیرند که با وجود تفاوتهای فرهنگی و اخلاقی که با هم دارند، دوباره دور هم جمع شوند و این شرایط را مادر خانواده فراهم میآورد که آرزو دارد در روزهای واپسین زندگی باز بچهها در خانهی پدری جمع شوند.
کاراکتر مادر را مرحومه” رقیه چهرهآزاد” بازی میکند و محمدعلی کشاورز در نقش پسر بزرگ خانواده که در کشتارگاه کار میکند و بسیار بیادب و قلدر مآب است، امین تارخ که ارتباطاتش با همسر پرستارش بسیار دور و محو است و بسیار کتابخوانده و فیلسوف است و به پدر شباهت میبرد،
فریماه فرجامی که از عشق و فرزند دار شدن وحشت دارد و در دنیای درون خود میزید و شباهت ظاهری عجیبی به مادرش در جوانی دارد، و اکرم محمدی که زنی باردار است ولی به عشق مادر آمده و همسر عاشق(حمید جبلی) و دو فرزندش را در خانه گذاشته و غیرتی شدن کشاورز اجازهی دیدار زن و شوهر را در این مدت به آنها نمیدهد، و اکبر عبدی که عقبمانده است و در دنیای کودکی مانده و ظاهراً قرار بوده کشاورز از او مراقبت کند ولی او را در آسایشگاه گذاشته بازی میکنند. فرزندان خانواده گمان میکنند مادر مرده ولی با بازگشتش در مییابند باید حداقل چند روزی را با هم سر کنند.
از همان ابتدا کشاورز قلدرانه به آزار خواهرها و برادرهایش میپردازد و این را از آنجا که خرج بچهها را از نوجوانی داده حق خود میداند و درگیریهایی با امین تارخ مییابد، در شرایطی که اوضاع چندان خوب پیش نمیرود پای جمشید هاشمپور هم به داستان باز میشود. از آنجایی که پدر خانواده در ماجرای مسجد گوهر شاد تمرد کرده بود و به روی مردم آتش نگشوده بود به جنوب تبعید میشود و چون راه بازگشتی ندارد با رضایت مادر خانواده در آنجا ازدواج کرده و حاصل آن نابرادریای است که جمشید هاشمپور بازیش میکند که از قبایل عربزبان ایرانی است و مانند آنان لباس میپوشد.
او که قوی است تا حد زیادی جلوی کشاورز در میآید و شرایط آشتی کشاورز و تارخ را فراهم میآورد . مادر که شاد است که فرزندانش باز دلشان با هم است، از آنان کمک میخواهد تا وقتی زنده است وسایل و لوازم لازم برای ختمش را فراهم آورند و در انتهای فیلم در حالی که فرزندانش کنارش هستند با آرامش از دنیا میرود.
بازیگران این فیلم، از بهترین بازیگران ایرانیند اما من همیشه گفتهام بازیگران بزرگ ایران بهترین کاراکترهایشان را در فیلمهای حاتمی بازی کردهاند. عزتالله انتظامی را بیاد بیاورید در نقش خان مظفر در “هزار دستان” و ناصرالدین شاه در ” کمالالملک”، و جمشید مشایخی در نقش رضا خوشنویس و کمالالملک در همین آثار تا به کنه حرفم برسید. ولی خیلی دوست دارم از بازی عالی اکبر عبدی هم حرفی به میان آورم که بر خلاف همیشه در نقشی غم انگیز بازی کرده. خیلیها گفتند این نقش، تکرار نقش بهروز وثوقی در” سوتهدلان” بود اما از دید یک ناظر منصف، عبدی اوج بازیش را در این فیلم نشان میدهد.خود او در مجلهی “چلچراغ” میگوید طی فیلمبرداری، سه بار گریهی مرحوم حاتمی را دیده، ابتدا در ورود مادر به خانه که در فیلمنامه آمده بود او باید بدود و مادر را ببوسد، ولی با شریط آن روز جامعه، این اصلاً مقدور نبوده، عبدی پیشنهاد میکند که فیلمبرداری شروع شود که او ایدهای دارد. وقتی مادر وارد میشوداو کنار در میایستد و چادر مادر را در دست میگیرد و میبوسد. یکبار دیگر زمانی بود که کشاورز بی دلیل خاصی شروع به کتک زدن عبدی میکند و آخرین بار، در سکانس بسیار زیبای مرگ مادر؛ فریماه فرجامی با بغض به عبدی املا میگوید: مادر جان دارد…مادر درد دارد… مادر ( ومادر در حالیکه غرق نور است به آرامی میمیرد) مادر… مادر… و عبدی میگوید: مادر مرد! از بس که جان ندارد!
خود من بشدت در یک سکانس دو نفرهی دیگر فرجامی-عبدی تحت تاثیر قرار گرفتم، آنجا که همه گمان میکردند عبدی گم شده ولی او روی تخت قدیمی اتاق نشسته بود مانند پدر که پشت اتومبیل مینشست و فرجامی دختر کوچولوی عزیز پدر است و تصور میکنند در جادهها دارند حرکت میکنند و این، اتومبیل پدر است:
آقاجون! تشنهمه!…دلم میخواد زودتر برسم خونه بدوم تو کوچه داد بزنم مادر!
نه دخترم کوچه تاریکه! گم می شی!( درست مانند پدری که میداند دیگر باز نمیگردد به دخترش سفارش میکند:) مرقب مادرت باش غلامرضا(نام کاراکتر عبدی) رو از بس فشار بره آبلمبوش کن!
این سکانس و فیلمبرداری آن در تونل و تمام نماهایی که از بالا از حیاط خانه گرفته شده، اوج بلند پروازیها و جسارت او را در استفاده از دوربین نشان میدهد. به یاد دارم در سکانسی از “کمیتهی مجازات” در سریال هزاردستان، نمایی از رضا خوشنویس که روی تخت در حیاط خوابیده گرفته میشد که با کوبیدن در با حرکتی مورب دوربین بالا میآید، دیوار خانه را پشت سر میگذارد و به در خانه میرسد. چقدر گرفتن این نما با آن امکانات کم دشوار بوده و چقدر حاتمی جسور بوده که با تمام دشواریها، این پلان را همانطور که میخواسته گرفته.در مورد حاتمی بسیار گفتهاند که او تاریخ را خود نویسی میکرده، یعنی آنجوری حوادث را میدیده که خود دوست داشته و تاریخ را جابجا میکرده، وگرنه در اواخر عمر کمالالملک او پیرمردی بداخلاق بوده که در دعوایی با نوکرش در تبعید، یک چشمش کور شده بود و شعبان استخونی با جابجایی چندین ساله، همان شعبان بیمخ منفور است، اما همانها که چنین انتقداتی میکنندتوضیحی نمیدهند که خود که داعیهتاریخ دانی و روایتگری تاریخی دارند، چرا دست به دوربین نمیبرند تا حقیقت را نمایش دهند. حاتمی، هرچند که این جابجاییها را اعمال میکرد، اما زیباترین و ایرانیترین شکل روایت را بر فیلم اعمال میکرد، آنقدر که مهم نباشد حضور شعبان بیمخ سی سال اینطرفتر آمده یا اصلاً کاراکتر حقیقی خان مظفر در آن شرایط تاریخی حضور داشته یا نه! او تنها میخواست داستانش را روایت کند، آنگونه که خود میخواهد و آنگونه که بهترین حالت ممکنه است و همین است که فیلم دلشدگان و صدای جاودانی استاد شجریان، حاجی واشنگتن، سوتهدلان، حسن کچل و چهل گیس،کمالالملک، سلطان صاحبقران و هزاردستان چنین ماندگار مانده. او با سنتهای ایرانی پیوند داشت و موسیقی فیلمهایش بسیار اصیلاند، چنانکه در فیلم “مادر” کامکارها یکی از بیاد ماندنیترین موسیقیهای متن فیلم را ساختهاند.
موسیقی شروع فیلم مادر
موسیقی پایانی فیلم مادر
“مادر” در شرایطی ساخته شد که حاتمی از بسیاری از اهالی سینما و برخوردهای عجیب و بهانهگیریهایشان دلشکسته بود و این فیلم را تنها به دلیل تعهد خود به زندگی ایرانی ساخت.و چقدر باید حسرت بخوریم که نماند تا”تختی” را تمام کند و ما چه نعمتی را از دست دادیم؛ همزمان حاتمی را و یک روایت ناب از ایرانیترین مرد مردان، جهانپهلوان تختی، که هنوز خیلیها از گرامیداشت یاد او میترسند.
از حاتمی حالا برایمان چند یادگار عزیز مانده، آثارش و دخترش، لیلا که شباهت زیادی به پدرش دارد و متین و آرام و گزیدهکار است و چندی است که مادر هم شده و نام فرزندش را امیرعلی گذاشته، به یاد پدر
اگر تا بحال فیلم مادر را ندیدهاید، حتماً یکی از برنامههای آخر هفتهتان دیدن همین فیلم باشد تا بیادتان بیاید چقدر خوب که من ایرانی هستم
پ . ن قسمت هایی از فیلم مادر را می توانید اینجا ببینید
ها- من عاشقش بیدم/هستم
فرانک جان ابتدا بهت خوش آمد میگم . قلم زیبایی داری . من هم به فیلم علاقه زیادی دارم .
به گجمو 2 خوش اومدی رفیق. مطلب قشنگی نوشتی اگرچه مث کامنت هات طولانی بود (فکر کنم از این به بعد عمو گجمو به جای ما به شما متلک بندازه ازین بابت) یک اشتباه کوچولو هم داشتی، اکبر عبدی میگه مادر مرد از بس که “دق کرد”.
آها یک اشتباه خیلی بزرگ تر هم مرتکب شدی به طوری که خیلی قلدرمأبانه و به دور از شأن یک منتقد (اگر قائل به این صفت باشیم) پرسیدی اونهایی که به حاتمی به خاطر دستکاری تاریخ انتقاد می کنن چرا خودشون کاری نمی کنن؟ پاسخت بسیار ساده ست دوست گرامی: چون اجازه ندارن چیزی بسازن. فکر می کنم منظورم کاملا روشن باشه.
اگرچه مطلبت خوب بود ولی شروع خوبی نداشتی. ما از یک نویسندۀ گجمو 2 انتظار بسیار بیشتری داریم.
خیلی خوب بود ، از وقتی که برای تنظیم این پست گذاشتید ممنون.
سلام.خیلی لذت بردم و در عین حال خیلی غمگین شدم.یاد پدرم افتادم…
فرانک جان اولین پست رو خوب و حرفه ای و شسته رفته اومدی.چرا یکی از اعضای برنامه سازان (پادکست سازان) رادیو وبلاگستان نمیشی؟؟
با کمال میل منتظریم 😉
تصمیم گرفته بودم هیچ جوابی به کامنت های دوستان در این پست ندم چون زحمتش با خود فرانک خانومه که مطمئنم سر فرصت جواب همه دوستان رو خواهد داد،اما نتونستم جواب وبلاگچی رو با یک کلمه ندم و اون هم اینه :
داشتیم؟ 8)
وبلاگچی عزیز،فرانک عضوی از خونواده گجموست و گجمو عضویت در وبلاگستان رو پذیرفته و ……………
یکی از فیلم های به یاد ماندنیه!
ممنون از بابت تجدید این خاطرات خوب 🙂
روح زنده ياد علي حاتمي شاد …
واقعا نمونه و تک بود. کارهاش يکي از يکي زيباتر و به يادماندني تر …
ممنون از اين پست زيباي شما که علي حاتمي و روح کارهايش را با ديگر هموطنانتون ، به مرور نشستيد …
بلاخره حضور یک زن رو در وبلاگ گجمو احساس میکنیم.
سلام عمو گجمو
خوب هستید؟
ممنون از اینکه به یادمون بودید و دیروز رو تبریک گفتید.از طرف من به مارال خانم تبریک بگید روز دختر را.
راستش من هر وقت این فیلم رو میدیدم گریه می کردم.این نشانه تاثیر گذار بودن این فیلمه.
موفق باشید
سلام شین عزیز.
خوبم مرسی و بدون جز انجام وظیفه کاری نکردم.
انشاءالله چنین روزی رو به فرزندتون تبریک بگید / تشکر از بابت تبریک به مارال
ممنونم فرانک خوبم….
به پلنگ صورتی: درست گفتند خانم مجیدی -مادر مرد از بس که جان ندارد- نه؟
سلام.
1-اول از همه،ممنون از لطف همهی شما دوستان.
2-پست هفتهی بعد از حالا آماده است!
3-من در نقد فیلم سعی میکنم از دوست و راهنمای عزیز و نادیدهام که همیشه از خواندن مطالب زیبایش لذت میبرم، آقای بیژن اشتری پیروی کنم تا کاستی در توصیف مطلب نماند. از نگاه کوتاه به فیلم بدم میآید و این را ناسزا به هنر هفتم میدانم، اینست که طولانی می شود و خارج از تحمل برخی دوستان، اما قصد تغییر رویهام را ندارم در عین اینکه به گرداندن لقمه دور سرم و آسمان و ریسمان بافی هم معتقد نیستم، در ضمن در ورژن ما همان”از بس که جان ندارد”هست شما شاید با کیفیت دیگری دیدهاید، به هر حال! مادر مرد! این خود تراژدی نیست؟! آنهایی که آن ادعا را کردهبودند اتفاقاً از کارگردانهای محبوب برخی هستند. بماند!
4-حرف من ، حرف برادرم است. من چیزی تازهتر از آنچه علیرضا بگوید نمیگویم و حضور او و پادکستهایش برایم کافی است، ضمن اینکه من مدت کوتاهی با شما خواهم ماند چون شخصاً آن عشقی که باید را به وبلاگ نویسی در خود نمیبینم. اینست که آدم بدون وبلاگ از این نظر هم نمیتواند پادکست داشته باشد ولی من این همه را نشان لطف فراوان شما میگیرم آقای وبلاگچی
5-حضور یک زن؟! من تازه دخترم قربان!
6-تا آخر هفته، یک فیلم دیگر میبینمتان منظورم کامنتهایتان بود البته!.
به خانوم مجیدی :
دست شما درد نکنه و خوشحالم که اولین پست شما رده اول برترین پست وردپرس رو به خودش اختصاص داده و دیگر اینکه هر وقت تمایل داشتید می توانم در این هفته بجز روزای 5 شنبه و جمعه پست دوم شما رو هم منتشر کنم.
متشـــــــــــــــــــــــکرم.
بله برای خوشحالی از ایرانی بودن این یکی از هزاران دلیل بود. چیزی هست که به بیان در نمیاد. اما خیلی خوب حس میشه که چه جریانی از مهر و محبت جاری هست. بله” چقدر خوب که من ایرانی هستم”. با شما موافقم.
دنباله : این آیکن زشت در کنار نظر من از کجا آمد؟
سلام و عرض تبریک، هم به خاطر ورودتون، هم به خاطر اولین پست، که خیلی هم خوب و زیبا بود، از اول تا آخرشم خوندم، خسته هم نشدم،
با اجازه یه سلام به عمو بکنیم، دلمون تنگ شده بود… سلام عموووووووووو
راستی عمو عکسی که انتخاب کردم خوبه یا خیلی ………
سلام از ماست نازنازی عزیز.
در نگاه اول کمی مبهم بنظر میرسه اما بعد که چشم به عکس عادت کرد،بهتر و زیباتر دیده میشه.
در کامنت قبلی جوابت ندادم چون مربوط می شد به فرانک خانوم و باز ممنونم که بیادم هستی.
راستی امروز یه چند ساعتی وبلاگت در برترینها بود / مبارکه.
گجمو جان ایمیلت رو چک کن داداش.
فرانک خانوم ما ارادتمند بزرگ مرد , مجیدی بودیم و هستیم و خواهیم بود اتفاقن امروز تو وبلاگچی ذکر خیرشون بود.
متشــــــــــــــــــــــکرم و جوابش رو فرستادم.
منتظرم.
کی تا به حال فیلم علی حاتمی رو دوبار دوبله می کنن که “ورژن” داشته باشه؟
[…] چقدر خوب که من ایرانی هستم وقتی مرحوم حاتمی شروع به ساختن فیلم مادر کرد، خیلی کوچک بودم، […] […]
دستت درد نكنه خيلي جالب بود
امیدوارم این همکاری قطع نشه و ادامه پیدا کنه و همیشه با هم بنویسید
سلام آبای
حدود دو ماه پیش با وبلاگ جالبت آشنا شدم
امروز شانسی اسمتو تو بجه های بالاترین دیدم
خوشحالم از اینکه ید طولایی تو بالاترین داری
یه سری انجا بزن
https://balatarin.com/profile/browse/barzan
موفق باشی
سلام آریو برزن عزیز.
شومان لطف دارید و شمی ره ایتا ایمیل روانه کودم.
آبلیموی حالبُرت رفت…سراغ بهار نارنج کیچا، ابجی خانوم مرباش…دست خوش! هنّ و گلابم میزاییدی حریف هفته بیجارت نمیشد ترنجبین بانو!… سهره مِهره یه دوجین بچه میزاد یکیش میشه بلبل، ننه ی ما کت سهره رو بست زایید گل و بلبل.سنجر! دهن مهن، کولون مولون! آخه تورو خدا از این جسد مرده شور خونه بر میومد زابراش کردین؟ آمبولان…س تو خیابون ببیندش جلبش میکونه… – کشاورز در فیلم مادر
ممنون رفیق.
خوش اومدی.